جدول جو
جدول جو

معنی پنج دیهی - جستجوی لغت در جدول جو

پنج دیهی(پَ)
از مردم پنج دیه. رجوع به پنج دهی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
پنج ده. از اعمال مروالرود: امیری بود بحدود مروالرود و پنج دیه و طالقان. (جهانگشای جوینی). رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
نسبت به پنج ده، از اعمال مروالرود است و پنج دیهی و بنج دیهی و بنجدهی و فنجدیهی و بندهی نیز همان است. و نیز رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(پَدَ)
بازی ورق که پنج حریف با هم بازند
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
اطاقی که پنج در یک سو (معمولاً رو بصحن) دارد، و این نوع بنا سابقاً بیشتر معمول بوده
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پنج ده. رجوع به پنج ده و رجوع به مرآت البلدان شود، پیوند کردن موی شیشه و چینی و امثال آن، و به این معنی بند کردن و بند زدن هم آمده است. (آنندراج) :
صید دلها روش طبعملایم باشد
شیشۀ آینه را موم بر اعضا بند است.
محمد رفیع (از آنندراج).
، بستن بند تسبیح و امثال آن به تار ابریشم و گلابتون، گرفتن چیزی به ابرام از کسی. (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، مقابل بند گشادن و بمکر و فریب چیزی از کسی گرفتن یا بقرض یا وام. (آنندراج). بقرض افتادن. به وام گرفتن. بمکر و فریب چیزی از کسی گرفتن. (فرهنگ فارسی معین) ، طناب کشیدن برای آویختن جامه. بستن طناب یا مانند آن از دو سوی بدیواری یا درختی و امثال آن در هوا برای گستردن جامۀ تر و جز آن بر آن تا خشک شود. (یادداشت بخط مؤلف) ، سد بستن. (ناظم الاطباء). سد ساختن برای بالا آمدن آب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
شهرکی است که پنج ده پیوسته به هم است و در نزدیکی مروالرود قرار دارد. (معجم البلدان). ناصرخسرو آن را به نام پنج دیه در اوایل کتاب سفرنامه نام برده و مدتی نیز در آنجا مانده است
لغت نامه دهخدا
(پَ دِهْ)
پنج دیه خمس قری. در نزهه القلوب حمدالله مستوفی (ص 159) آمده است: مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت. دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی. مرحوم علامۀ قزوینی گوید: پنجده ناحیۀمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی، پنجدهی) همه این صور استعمال شده است. (معجم البلدان) و اکنون نیز نام قریۀ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبۀبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیۀ (2) بقلم علامۀ قزوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنج دستی
تصویر پنج دستی
هنگامی که پنج حریف با هم بازی کنند: پنج دستی بکش
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که پنج در دریک سو (معمولا رو بصحن) دارد (سابقا بیشتر معمول بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج سیری
تصویر پنج سیری
((پَ))
وزنه ای معادل 375 گرم، مقدار عرقی که در یک بطری می ریختند
فرهنگ فارسی معین